روزنوشت های یک مادر خانه دار کارمند

خدایا شکرت که در تمام این هیاهوی روزگار آرومم....

خدایا شکرت که در تمام این هیاهوی روزگار آرومم....

روزی با برنامه و بی برنامه

يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۸، ۰۴:۳۰ ب.ظ

سلامblush

 امروز یک روز خیلی خاص بود برای خودش...

صبح اول وقت با برنامه‌ریزی کامل تصمیم گرفتم با توکل بر خدا، برنامه هام رو دقیق تر از روز قبل انجام بدمangel

ولی اتفاقاتی که وسط کار پیش اومد باعث شد که نسبت به برنامه که از قبل تمرکز کرده بودم عمل نکنم و هم باعث شد خیلی از کارهایی که قرار بود برای فردا آماده کنم بمونهangry

یه وقتایی فکر می کنم چه چیزی باعث شد که من نتونم به برنامه ای که روز قبل ریختم عمل نکنم؟

چرا باید خودم رو دست اتفاقات می دادم؟

چرا سعی نکردم اتفاقات را در دست خودم بگیرم؟

فکر کنم نکته ای که امروز یاد گرفتم همین بود cool

اشتباه من این بود که با اولین اتفاقی که وسط برنامه ها اومد خودم رو دست اتفاق دادم و گذاشتم این اتفاق هدایت روزم را به دست بگیرد...

اگر از همان ابتدا افسار بر گردن آن اتفاق می زدم شاید شاید شاید امروز همه برنامه هام رو دقیق انجام می دادمcryingcryingcrying

روز گذشته و دیگه باید برم شاید شاید از الان به بعد تلاش بکنم... تلاش بکنم .....و تلاش بکنم..... بتوانم بخشی از برنامه صبح رو جبران کنم شما هم برام دعا کنید که بتونم جبران کنم. پس بر خداوند متعال توکل می کنم .......

روز خیلی خوبی را برای همه شما آرزو می کنم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۰۶
اعظم صمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی